سیاست

مردم را تقسیم می کنند به سیاست گذار ...سیاست مدار .و سیاست دان ....اما من فقط سیاست های موجود را ...می نویسم

سیاست

مردم را تقسیم می کنند به سیاست گذار ...سیاست مدار .و سیاست دان ....اما من فقط سیاست های موجود را ...می نویسم

در کدام نقطه ایستاده ایم ؟



«جان مک کین» سناتور جمهوری خواه ایالت آریزونا که کاندیدای دور آینده ریاست جمهوری آمریکاست چند روز پیش گفت: «سیاست های ایران، آمریکا را در وضعیت وخیمی که پس از پایان جنگ سرد، بی سابقه بوده، قرار داده است
مک کین و بسیاری دیگر از عناصر سیاسی غرب وقتی می خواهند بحران فراگیر خود را تخفیف دهند، به سمت زاویه ای خاص می چرخند به گمان آنکه این چرخش عمق مشکل را از چشم ناظران پنهان می کند!
واقعیت این است که طی دویست سال گذشته، اینک غرب شدیدترین و شکننده ترین بحران را تجربه می کند در حالی که تجربه های او در این دو قرن، هیچ کمکی به غرب برای خروج از این بحران نمی کند. چراکه این اولین بار است که بحران اعتقاد و معنویت تار و پود تمدن غرب را در نوردیده است. سه دهه پیش بعضی از نظریه پردازان آمریکایی (نظیر فوکویاما) با گستاخی دنیا را در «انتهای تکامل» معرفی و اینگونه وانمود کردند که با به بار نشستن درخت دمکراسی و لیبرالیزم دیگر حرفی برای گفتن باقی نمانده است! البته از حدود دو دهه پیش به بعد دیگر اثری از این گونه ادعاها در ادبیات جهان باقی نمانده است.
غرب اینک کاملاً خود را در هجوم وقفه ناپذیر «دین و معنویت» می بیند و چراغ به دست در پی یافتن پاسخ این سؤال است: «آیا دین و معنویت، لیبرالیزم و محصول سیاسی آن را تحمل می کند؟» حدود یک دهه پس از آنکه فوکویاما ادعا کرد: «نظام لیبرال- دمکراسی پایان تاریخ است»، یک مؤسسه آمریکایی وابسته به سازمان سیا (موسوم به مؤسسه صلح آمریکا) در 25 اردیبهشت 1371 کنفرانس «اسلام و دمکراسی» را با حضور چهره های کارکشته و تحقیقاتی این سازمان برگزار و پس از آن گزارشی جهت اطلاع سیاستمداران و روشنفکران غرب منتشر کرد. در این گزارش دیوید لیتل، راتساین، جان اسپوزیتو، شائول بخاش، آن مایر، ممتاز احمد، محمد فائو و محمد خلیل بطور خلاصه بر این موارد تأکید ورزیدند:
دیوید لیتل: آموزه مدرنیزاسیون درباره محو دین کاملاً اشتباه بود.
راتساین: تحقیقات آماری تطبیقی در سطح ملل، نشان می دهد، رابطه مسلمی میان دمکراسی و توسعه وجود ندارد.
راتساین: رابطه دمکراسی با موفقیت اقتصادی، متناقض، ضعیف و مبهم است.
شائول بخاش: این باور غرب غلط بود که «شیعه بودن» و «حکومت مبتنی بر ولایت فقیه» ایران را از محور شدن در جوامع مسلمانان دور می کند.
آن مایر: حقوق بشر وقتی حقوق الهی را نادیده می گیرد دچار تناقض می شود چرا که میلیاردها انسان قایل به ترجیح حقوق خدا بر حقوق انسان اند.
ممتاز احمد: در جوامع اسلامی، شریعت ارزش اصلی است نه دمکراسی و هر کس شریعت را اجرا کند دارای مشروعیت مذهبی می شود.
محمد فائو: دیدگاههای لیبرالیستی در جوامع اسلامی در سطح نخبگان باقی مانده و در توده های مردم که مخاطب موج دینی است، نفوذ نکرده است.
گزارش این مؤسسه آمریکایی به وضوح دو نکته را بیان می کند: 1- غرب حرف جدید و جذابی برای جوامع اسلامی ندارد 2- جوامع اسلامی در راه جدیدی قرار گرفته اند که هر روز آنان را از غرب دورتر می کند. در واقع این عمق بحرانی است که غرب با آن مواجه می باشد. اما چرا متاع غرب در جوامع اسلامی، مشتری ندارد؟ به نظر می آید این مهم از خصلت های آن سرچشمه می گیرد که از جمله عبارتند از: 1- غرب مغرور حداقل از دهه 60 قرن بیستم تلاشی برای تولید حرف نو نداشت یا در این راه عقیم ماند 2- غرب با نفی فرهنگ و تمدن دیگران، زبان انسانی خود را از دست داد و هویتی مکانیکی پیدا کرد 3- وقاحت (نفی حقوق دیگران) را جایگزین صراحت (تن دادن به برابری) کرد 4- پیشرفت در تکنولوژی را برابر با تمدن دانست و در عین حال سهمی برای دیگران قایل نشد 5- در حالی که از نظر فرهنگی فقیر است همه را به قبول فرهنگ خویش فرا خواند.
به دلیل همین خصلت هاست که غرب نمی تواند باور کند دیگران هم حرفی برای گفتن دارند! از همین رو هفته پیش، هفته نامه آبزرور به نقل از وزیران خارجه آلمان، فرانسه و انگلیس نوشت «وزرای خارجه این سه کشور بعد از مکالمه با دکتر احمدی نژاد، شگفت زده شده و گفته اند: «او به زبان ما حرف نمی زد» آبزرور افزود: مشکل اینجاست که احمدی نژاد کاملاً مدرن است و به فن آوری پیشرفته علاقه دارد...
اما آیا ما عجیبیم یا غرب؟ غرب که عادت به انکار همه چیز غیر از خود داشته حالا با جهانی غیر از آنچه می فهمیده مواجه شده است، پس به او حق بدهیم شگفت زده باشد.
اما به موازات آنکه غرب به آخر خط رسیده نهضت بیداری اسلامی تازه «حرکت در مسیر» را آغاز کرده است برخلاف آنچه بعضی از نیروهای سیاسی تحلیل کرده اند، نهضت بیداری اسلامی هویتی کاملاً «مشخص» دارد، شکل آن، محتوای آن، راس آن، قاعده آن، دامنه آن و هر چیز دیگر که یک شکل هندسی را به وجود می آورد، کاملاً مشخص است و از همین رو وقتی از «بازخیزی مذهبی» سخن گفته می شود، کسی نمی پرسد منظور شما چیست؟
هندسه نهضت بیداری اسلامی مانند هر مقوله اسلامی دیگر «هرم گونه» است. این نهضت بیش از هر واحد جغرافیایی، با ایران شناخته می شود. این را همگان می دانند که ایران در ارتفاع این هندسه نشسته است. در عین حال دامنه انسانی آن نزدیک به دو میلیارد نفر است. یعنی به تعداد مسلمانان. دامنه جغرافیایی آن (حداقل) از شرق اندونزی تا غرب مراکش بطور یکپارچه است و بخش ناپیوسته آن در قاره آمریکا و قاره اروپا خودنمایی می کند. دامنه فرهنگی این نهضت شامل «دین»، «معنویت»، «اخلاق»، «تمدن» و «عرف ملل» می باشد که مهمترین هویت نیم کره جنوبی زمین را تشکیل می دهد.
دامنه اقتصادی نهضت بازخیزی اسلامی شامل نفت، گاز، معادن و مهمترین راههای مواصلاتی دریایی و زمینی است که اینک به پیشرفت های شگرف صنعتی و علمی نیز نزدیک شده است. دامنه تاریخی این نهضت تا آنجاست که دین همیشه در نبرد با مخالفان پیروز شده از این رو تمدن های مادی فرو پاشیده اند ولی ادیان الهی باقی مانده اند. دامنه سیاسی نهضت بیداری اسلامی امروز شامل توده ها، نخبگان و دولتمردان می باشد. البته دایره توده ها و نخبگان گسترده تر از دایره دولتمردان این نهضت است ولی روند الحاق دولتمردان به این نهضت از شتاب فراوان خبر می دهد.
دامنه فکری- فلسفی این نهضت به جان و عواطف و فطرت انسان ها بازمی گردد از همین رو پیام خاتم انبیاء- صلی الله علیه و آله و سلم- وقتی منتشر گردید به سرعت شرق و غرب شبه جزیره عربستان را به تسخیر درآورد. ما امروز هم در عصر هجوم رسانه های غرب شاهد گسترش ایدئولوژی اسلامی که نافی تفکر غرب است، می باشیم.
نهضت بیداری اسلامی با این همه ظرفیت می تواند هر مانعی را از سر راه خویش بردارد گو اینکه تاکنون باطل السحر هر حرکت دشمنانه بوده است.
خودباوری، خوداتکایی، بیداری، حرکت و هجوم از عناصر اصلی این نهضت می باشند. ولی غرب که نمی خواهد تصویر پیروزی این نهضت را در آینه ببیند، آینه را می شکند و این عناصر را با واژگانی که تصویرگر شکست باشند، ترجمه می کند نظیر تروریسم، انزواطلبی، جمود و حقوق ستیزی.
از همین منظر غرب هجوم به قله (یعنی جمهوری اسلامی ایران) را آغاز کرده و با شتاب به آن می تازد. دولت های غربی وقت زیادی ندارند، این را درست تشخیص داده اند. برای تحت فشار گذاشتن ایران هم کار زیادی از دست آنان برنمی آید. جهان اینک در چنبره تصمیمات بلوک های قدرت نیست، شکاف میان کشورهای صنعتی مانع وحدت رویه آنان است این را همه در غرب دریافته اند همین دو روز پیش «گاردین» با اشاره به گستاخی ایران! در فن آوری هسته ای و عدم اجماع غرب در برخورد، نومیدانه نوشت: «آنسوی اقیانوس آرام، یک گرسنه بزرگ نفت (چین) وجود دارد و این سو، کشوری سرشار از منابع نفتی (ایران) وجود دارد که روی اقیانوسی از نفت شناور است. روسیه نیز برای عدم همراهی (با آمریکا) دلایل خود را دارد. ایتالیا و آلمان نیز نمی خواهند در تحریم اقتصادی علیه ایران با آمریکا همراهی کنند.» این روزها محافل سیاسی و رسانه های غرب (از جمله تیموتی گارتن اش سناتور آمریکایی) به تکرار این سخن را گفته اند که: «ایرانیان استعداد هر کار بزرگ را دارند، نباید آنان را دست کم گرفت.»
اما در واقع آنچه بیش از همه، ایران را قدرتمند ساخته است. تکیه بر موج عظیم بیداری اسلامی است ما امروز در کانون نهضت بیداری اسلامی قرار داریم که همه چیز را برای پیشرفت در اختیار دارد.
این هندسه بیداری اسلامی که به دست حضرت امام خمینی«ره» مهندسی شده است، نیاز به تدبیر، توکل و شجاعت دارد. ما باید در این مقطع تاریخی بتوانیم سیاست، دیپلماسی، اقتصاد و فرهنگ مناسب آن را طراحی کرده و ارائه دهیم. این مسئولیت بیش از هر کشوری و ملتی بر دوش کشور و ملت ایران است.
سعدالله زارعی
روزنامه کیهان



با آغاز انتخابات عراق، ظاهرا آمریکا تحت ناآرامی‌ها، آشوب‌ها و درگیری‌ها به موفقیت بزرگی رسید، اما نتیجه این موفقیت هیچ‌گاه هدف دولت آمریکا هنگامی که دو سال و نیم پیش به صدام حمله کرد، نبود.


پیروزی گروه‌های اسلامگرا در قریب به اتفاق کشورهای خاورمیانه ـ که با فشار آمریکا به دمکراسی تن داده‌اند ـ موجب شگفتی تحلیلگران غربی و آمریکایی شده است، چرا که در عراق، لبنان، مصر و به تازگی فلسطین، اشد دمکراسی، مستقیما پیروزی احزاب اسلامگرا را در پی داشته است.



به گزارش سرویس بین‌الملل «بازتاب»، روزنامه «لوس‌آنجلس‌تایمز» با ابراز شگفتی از محبوبیت این گروه‌ها، تلاش کرده است تا این پدیده را تحلیل کند.

در این گزارش آمده است: با آغاز انتخابات عراق، ظاهرا آمریکا تحت ناآرامی‌ها، آشوب‌ها و درگیری‌ها به موفقیت بزرگی رسید، اما نتیجه این موفقیت هیچ‌گاه هدف دولت آمریکا هنگامی که دو سال و نیم پیش به صدام حمله کرد، نبود.

در انتخابات اخیر عراق و در دیگر کشورها، گروه‌های اسلامی با مهارت بسیار روی آزادی‌های سیاسی مطرح‌شده سرمایه‌گذاری کرده‌اند تا بتوانند مشروعیت و مقبولیتی را که در خاورمیانه مدرن، بی‌سابقه بوده، به دست آورند. قدرت رو به افزایش مذهب نیز که گروه‌ها بر محور آن فعالیت می‌کنند، تنها فاکتوری بود که در دیدگاه گسترده جایگزینی حاکمیت مطلق با دمکراسی از سوی دولت بوش، مد نظر قرار نگرفته بود.

این گروه‌ها چه شیعیان عراق باشند ـ که اتحاد گسترده‌ای در آنجا دارند ـ چه حزب‌الله لبنان، چه حماس فلسطین و چه اخوان‌المسلمین مصر، به هر حال از این ترویج دمکراسی در دنیای عرب، سود بسیاری بردند. آنان قدرت زیادی از مخالفت گسترده با سیاست‌های آمریکا به دست آوردند، به گونه‌ای که عده‌ای از مسلمانان را متقاعد کرد که دین آنان، در معرض خطر است.
مقامات آمریکایی، بارها از سطح احساسات ضدآمریکایی و قدرتی که به اسلام داده است، اظهار نگرانی کرده‌اند.

هنوز هم گروه‌های اسلامی، سد پرقدرتی را در برابر آمریکا دارند. هرچند واشنگتن به طور تاریخی سعی کرده است تا اسلامیون را در طول عملیات خود قرار دهد اما هیچ مدافع دمکراسی نمی‌تواند حمایت و محبوبیت گسترده از احزاب اسلامی در این جوامع را نادیده بگیرد.

در همه این مناطق، احزاب اسلامی نشان داده‌اند که بهترین سودبرنده از فضاهای دمکراتیک هستند. آنان به راحتی به مساجد دسترسی دارند و این در حالی است که این اماکن، تنها فضایی در کشورهای عرب است که در آن، از سیاست به طور آزاد بحث می‌شود.

آنان در افزایش تعداد خود برای تطابق با وضعیت کنونی، بسیار هوشیارانه عمل کردند. همچنین بسیاری از رهبران مذهبی، سخن از یک جمهوری اسلامی را متوقف کرده و همگی از تحسین‌کنندگان دمکراسی شده‌اند. اما بسیاری از آنها در مورد نحوه به‌کارگیری قدرت تازه خود دچار ابهام هستند. به طور خلاصه این ترس وجود دارد که اسلامیون، تنها برای نابود کردن آزادی‌هایی، که هم‌اکنون طرفدار آن شده‌اند، از این روند حمایت کرده باشند. چراکه بیشتر کارشناسان بر این باورند: گروه‌هایی مانند «اخوان‌المسلمین»، «حزب‌الله» یا «حماس» به محض کسب سراسری قدرت، به شدت شروع به اجرای قوانین شرعی می‌کنند.

عده‌ای دیگر، این ترس را بی‌اساس می‌دانند و معتقدند: این گروه‌ها با کسب قدرت سیاسی به سمت مدرنیزه شدن حرکت می‌کنند که البته چنین نشانه‌هایی نیز وجود دارد.

«حماس» و «اخوان المسلمین» که روابط تاریخی نیز دارند، در انتخابات امسال، نامزدهای زن را وارد صحنه کردند. آنان همچنین پل‌های سیاسی را با مسیحیان به وجود آوردند و رهبر «اخوان‌المسلمین» هم به تازگی اعلام کرد که یک مسیحی می‌تواند در صورت انتخاب، رئیس‌جمهور مصر بشود.

تحلیلگران سیاسی به نتایج بسیار متفاوتی از مطالعات روی این گروه‌ها رسیده‌اند، مبنی بر این‌که نیت آنان هنوز روشن نشده است. بسیاری از اعراب، سیاست آمریکا را سرشار از تناقض می‌دانند و روابط کشور فرامحافظه‌کار عربستان را ـ که در آن، غیرمسلمانان حقوقی نداشتند و زنان، شهروند درجه دوم هستند ـ با آمریکا نمونه این امر می‌دانند.

به عبارت دیگر، آمریکا هنوز هم از سرکوب مذهب به وسیله دولت‌های دوست در این مناطق استقبال می‌کند، اما نمی‌تواند تهدید گروه‌های مخالف اسلامی را که می‌تواند بسیار جدی باشد نادیده بگیرد. سردمداران دولت بوش، تاریخ و پیشینه متفاوتی را در کشورهای منطقه مطرح می‌کنند که هر کدام، نیازمند یک روش عرفی در کشور خود هستند.
این امر در عراق بسیار واضح بود و انکارناشدنی است.

در به‌هم‌ریختگی آوارهای پس از جنگ آمریکا برای هدایت دولت موقت ایاد علاوی، شیعه، سکولار را انتخاب کرد، اما پس از آن، در برابر واقعیت‌های مذهبی عراق و درخواست‌های احزاب بزرگ شیعه و سنی این کشور، سر خم کرد.
عده‌ای از کارشناسان، عراق را نمونه بارز به مشکل بر خوردن سیاست دمکراسی‌سازی آمریکا می‌دانند. برای نمونه؛ برجسته‌ترین روحانی شیعه عراق، آیت‌الله سیستانی، علاقه‌مند به روی کار آمدن دولت شیعه در عراق است که در مدت زمانی بین پنج تا ده سال، آمریکایی‌های داخلی را کنار می‌زند که منجر به حاکمیت آنان بر دمکراسی عراق و کسب پیروزی‌های انتخاباتی می‌شود.

خلاصه آن‌که به نظر می‌رسد، مین بزرگی سر راه اشتیاقات دولت بوش برای ایجاد دمکراسی وجود دارد. هم‌اکنون و در حالی که کمتر از یک سال از اعلام حمایت آمریکا از دمکراسی‌سازی در هر کشور و فرهنگی می‌گذرد، گویا دولت، نیازمند تحولی عمده در این زمینه است.

رای